مقدمه:
این گفتار بر مفهوم عبودیت، نسبت انسان با خداوند، آزادی و سیادت، حقیقت تسلیم، و مفهوم تقارن نوروز و شب قدر تمرکز دارد. همچنین به رابطهی عبودیت و مالکیت، تأثیر انگیزه در عرفان عملی، مقام کتمان در سلوک، و حقیقت مظهر متقابلات الهی پرداخته میشود.
متن اصلی:
عبودیت انسان نسبت به خداوند، برتر از آزادی او نسبت به خود است. پیامبر صلواتاللهعلیه میفرمایند: *”العبد ما لا عبد له”*. اگر کسی مالک چیزی باشد، از حقیقت عبودیت خارج شده و در قید قرار گرفته است. همین مفهوم، در تمامی مراتب عرفان و معرفت صادق است.
حتی موجودات عالم، از سنگ گرفته تا درخت، در تسلیم الهی هستند. این یعنی تسلیم برتر از آزادی است، زیرا هیچکس نمیتواند از نظام الهی خارج شود. اگر کسی واقعاً تصور کند آزاد است، چرا به این دنیا آمده؟ چرا در خروج از عالَم، تصوری ندارد ؟ چرا محاط به محیط است؟
انسان آزاد، کسی است که از برانگیختن نفس جلوگیری کند.یعنی در جستجوی نام و ننگ نیست، مالک هیچ چیز نیست، و حتی نسبت به انگیزهی خود نیز تسلطی ندارد. مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه اشاره دارند که عبودیت حقیقی، یعنی خروج از سیادت و تعلق به مملوکات دنیوی.
انسانی که عبودیت را درک کند، حسادت نمیکند؛ حسادت یعنی عدم پذیرش فعل الهی. اگر خداوند نعمتی به کسی داده، اما فرد حسادت میکند، این یعنی اعتراض به مشیت الهی. مرحوم صدرالدین قونوی رضواناللهعلیه اشاره دارند که تمام گناهان، به کفر اعتقادی بازمیگردند؛ زیرا هر گناه، نوعی رد فعل الهی است.
انگیزهی گناه،مرحوم صدرالدین قونوی رضواناللهعلیهرا فلج میکند؛ قرآن میفرماید: *”رانَ فی قُلوبِهم.”* رین، چرکی است که بر قلب انسان مینشیند و او را از حقیقت دور میکند. اگر کسی تصور کند که گناه او پیامدی ندارد، این همان عادت به رین و فلج شدن انگیزهی معرفتی است.
در مسیر سلوک، کتمان و پنهانکاری از ارکان عبودیت است؛ مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه در سالهای پایانی عمر خود، در باغی بود و باغبان تصور میکرد ایشان بیسواد است. این همان عبودیت حقیقی است که سالک، حتی نام خود را نیز در برابر محبوبش پنهان میکند.
مقام عبد، برتر از مقام آزاد است؛ زیرا انسان کامل، مظهر متقابلات الهی است. امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه، مظهر تمامی اسما و صفات متقابل الهی هستند؛ هم خوف دارند، هم رجاء؛ هم رحمت دارند، هم غضب.
در همین معنا، نوروز با شب قدر تقارن یافته است؛ نوروز، مظهر تجدید حیات، و شب قدر، مظهر تثبیت حقیقت است. این یعنی انسان، میان اضداد زندگی میکند؛ او نه تنها بین نار و نور، بلکه میان قهر و آشتی، شیطان و فرشته، سیادت و عبودیت قرار دارد.
در سیر موحدین، تقسیمبندی انسانها، بدترین گناه است. عرفا، مومن و کافر را جدا نمیکنند؛ آنان همه را انسان میبینند. چشمی که عیب میبیند، غیب نمیبیند؛ اگر کسی همواره درگیر عیبجویی باشد، از حقیقت الهی محروم خواهد شد.
در مسیر معرفت، راضی بودن به قضا، اما ناراضی بودن از مقضی، مسیر رشد الهی است. مرحوم شیخ بهایی رضواناللهعلیه اشاره دارند که وطن، مکان خاصی نیست؛ وطن، جایی است که انسان در آن آرامش دارد. همانطور که شیعه، به عنوان حقیقتی رشد یافته شناخته میشود، مسیر معرفتی نیز باید بر اساس گسترش و تعالی شکل بگیرد.
نتیجهگیری:
عبودیت، از آزادی بالاتر است؛ زیرا انسان کامل، مظهر متقابلات الهی است. عبور از سیادت، حسادت، تظاهر، و تعلّق به نام و ننگ، موجب رسیدن به حقیقت عبودیت و اتصال به مشیت الهی خواهد شد.